دوشنبه ها که میشه تاریخ برعکس میشه همیشه و هر روز خدا تا هشت و نیم کارم اما دوشنبه که میشه از هشت و نیم کارم تنوع خوبه خیلی هم خوبه فکر کنم به خاطر همینه که چشام برق می زنه از برق چشامه که آدما لبخند می زنن نمیشه گفت که همچین شیفتی آرزوم بوده و حالا بهش رسیدم پس خوش به حالم خوش باشم اما هنوز مونده تا ایده آل خودم نصیبم بشه ولی کاچی به از هیچیه لنگ کفشی در بیابان نعمته حداقل یه روز در هفته روشنایی روز رو می بینم میرم خونه نمیدونی این شده یه دغدغه ی بزرگ برام فکر کنم از هر چی بدت بیاد سرت میاد از هر چی هم که فراری باشی بیشتر بهش می رسی می گی نه نشونه هاش توی زندگیمه دارم حسش می کنم بگذریم تمام سعیم اینه کاری بکنم که هر روز هفته رو روشنایی روز رو ببینم پام برسه خونه دور یه سفره ، همراه خانواده باشم باور دارم که بهش می رسم..☺️
راستی بالاخره امروز واکسن آنفولانزا رو تزریق کردم یه معضلی شده بود برام که دیگه نگو من از آمپول میترسم بعد کلی فِس فِس کردنو و این دست اون دست کردن ولی بالاخره تزریقش کردم درد داشت درد داره ولی خوبه که آدم این کاررو انجامش بده تا شدت سرماخوردگیه کم بشه پارسال که تزریق نکردم دم به ساعت مریض بودم کارمون شده بود حکایت این شعره : بغلی بگیر.. چیکارش کنم..؟ بده بغلی..بغلی بگیر.. چیکارش کنم..؟ بده بغلی..تا چهار دست می چرخید یه کمی سر و پا میشدیم باز روز از نو روزی از نو..😁🤣
دوست دارم هر چه زودتر دوشنبه ی بعدی برسه ذوقی که توی دوشنبه هاست توی روزای دیگه نیست دوشنبه ها همراه رود داری شنا می کنی نه خلاف جهت رود اینه که دوشنبه رو برام خاص و دلچسب کرده..😀😁