۸۹ وارد دانشگاه شدم با شور و شوق زیاد و با هزار تا فکر و ایده و آرزو به انجام نرسیده که می خواستم به انجام برسونمشون از اون طرف چون به کارهای فرهنگی علاقه ی زیادی داشتم به واسطه ی یکی از دوستان نزدیکم جذب بسیج دانشگاه و به طبع آن وارد کارهای فرهنگی دانشگاه شدم یادش به خیر چه دورانی بود دنیا مثل یک گل سفالگری توی دستام ، دستای هممون بود و ما با شور و اشتیاق زیاد فرمش می دادیم تا مثل یک بنای باشکوه ، شکل و فرم بگیره و اما بعد..
هیچوقت یادم نمیره آدم هایی که به من اعتماد میکردن و به من عزت نفس میدادن و از من یک فرد باانگیزه می ساختن تا روز به روز اجراهای بهتر و پر جون تری از من ببینن چه روزهایی که من بعد یه اجرای بد و سخت ، جا میزدم و خودم رو سرزنش می کردم و تصمیم می گرفتم اجرارو بزارم کنار ولی آدم های دور و اطراف من ، آدم های خاص و نامبروان دانشگاه اصلاً و ابداً نشدن براشون معنی نداشت و روز رو با 《《 من می توانم 》》شروع می کردن و روز رو با 《《 دیدی من تونستم 》》، یا 《《 من فردا حتما می تونم 》》 تموم میکردن و من رو هم تشویق می کردن که جا نزن ، پشتکار داشته باش ، امروز رو با تمام توان شروع کن حتما موفق میشی اگه امروز موفق نشدی اشکالی نداره مطمئن باش فردا روز توئه و تو حتما فردا موفق میشی اصلا موفقیت پشت دره که فردا تو دررو براش باز کنی مطمئن باش ، یادش به خیر..؛ درود به همچین مردانی که موفقیت رو در جمع میدیدن و با جمع پیروز میشدن اصلاً پیروزی با جمع رو گوارا میدیدن برای خودشون..
《《 ب س ی ج 》》 آموزگار بی غَل و غَشی هست که آدم های زیادی رو به آغوش خودش کشیده فقط باید حواست باشه که به جا و به لحظه ازش استفاده کنی..؛ حواست باشه اون لحظه ی حساس نقطه ی کور و دور از آنتن نمونی..
ادامه دارد..🤗🫡☺️