اینجا پنج شنبه ها بازار هفتگیه یه عالمه مامان بزرگ بابابزرگ با عصاهای رنگ و وارنگ میان داروخانه تا داروهاشون رو به اندازه یه هفته بخرن کلی توضیح فرمایش هم دارن انقدر سخت پسندند که دیگه نگو وای به روزی که پوکه ی داروشون از شرکت دیگه باشه که دیگه واویلاااااااااا قانع کردن و راضی کردنشون با کرام الکاتبینه..
اتفاقا آخرین مریض امروزم یکی از همینا بود یه مامان بزرگ تو دل برو که کلی طولش داد تا بگه چه داروهایی میخواد کلی طولش داد که بگه خودشونه من کارم تموم شد ولی مامان بزرگ و کارش هنوز تموم نشده بود انقدر که سخت پسنده هنوز درگیر داروهاش بود چی بگم دیگه عادی شده برامون گاهی قُر می زنیم ولی در کل عادی شده برامون..
البته پنج شنبه ها فقط روز دارو و داروخانه نیست تره بار ، خشکبار ، تنقلات و خیلی چیزای دیگه هم هست..
خلاصه کسب و کار پنج شنبه برای همه به راست ولی بد شلوغه هاااااا کلافه و خسته کننده ست همه اعتراض دارن همین که شلوغ میشه همه اعتراض دارن.. ولی این حجم از غلغله هم شیرین و دلنشینه..
من که حالم خوبه شکر خدا..
کسب و کار همه براه باشه لبخند رضایت روی لب همه باشه من کی باشم که حالم بد باشه یه دنیا انرژی و حال خوب رو از حال خوب مشتری بگیریم نور علی نور میشه..